آخرین دیدار

 

 

برای اولین بار دو پرنده در آغوش یکدگر / غرق در بوسه

تازه می دانستند چقدر دوست دارند عاشقانه بودن را .... چقدر دیر...

هوا طوفانی و ابرها بارانی – آه چقدر ابرها میل بارش دارند

چقدر زیباست این حس ...دوست داشتن و دوست داشته شدن

در میان طوفان های خنده  و دشنام / آن دو دست در دست یکدگر

اما این نگاه های آخر در کنار اسکله ... با مرغان دریایی

پسر دست دخترک را بر روی قلبش قرار داد

و دختر بوسه ایی بر گونه های پسر هدیه کرد

و آخرین بار در آغوش – این ها شاید آخرین هدیه ها باشند

اما مردی ژولیده هدیه ای به آن ها داد

عکس دو نفره آن ها را بین آن ها تقسیم کرد ... و

صدای لنگر شنیده می شد .. شاید سرنوشت نیز می گریست

سرنوشت گاه برای عاشقانه ها می گرید ... اما گاه بی رحمانه

و حال صدای سوت کشتی ... شاید ، خداحافظی ساده ایی

کشتی .. و پسرک با قایق بادبانی به دنبالش

هوا طوفانی و اسمان بارانی / او غرق شد ...

و وقتی آسمان سرخ شد .. دخترک فهمید پسرک ...

دخترک ... در .... کشتی با پرنده ای می رقصید

که شخصی در کشتی ... شرابی به دخترک پیش کش کرد...

و دخترک به دریا پیوست ....

در پیش خود می گویم ، شاید...

شاید آن پسر مرده نباشد ... 

                                                 نوشته هیچکس از وبلاگ  bofmens 

 

پ.ن: سلام به دوستان عزیزم

از همه شما عزیزانی که به وبلاگم سر میزنند و تشویقم میکنند تشکر میکنم .

من میخوام برم سفر، اما کجا؟ بعد از اینکه برگشتم براتون میگم فکر میکنم برای شما هم جالب باشه.

خودمم نمیدونم این سفر چقدر طول میکشه ،چند روز ، چند هفته ، به ماه نمیکشه سعی میکنم زود برگردم اما با موفقیت. اگه نمیتونم این چند وقت به تک تک شما دوستان خوبم سر بزنم  معذرت میخوام هر وقت که برگردم تلافی میکنم.

این مطلب بالا هم از وبلاگ یکی از دوستان خوبم هست که نوشته هاشون واقعا ستودنیست به وبلاگشون سر بزنید مطالبی که مینویسند ارزش چند بار خواندن دارد.

 

                                                                                               شاد و پیروز باشید