دقیقا همچنین روزی یه جایی روز چهارشنبه سال 64 چشم یه دختر کوچولو و تپل مپلی به این دنیا باز شد
برگردیم به اون روز من که یادم نمیاد اما
گریه های این دختر کوچولو لبخند را به لبای خانوادش هدیه داد
حالا 21 سال از روز میگذره کوچولو بزرگ وبزرگتر میشه
تعداد شمعهای روی کیک تولدش بیشتر و آرزوهاش گنده تر میشه
دختر کوچولوی سال 64 کیه؟
خودمم دیگه
تولدم مبارک
نمیگم ایشالله 120 ساله بشم اما از خدا میخوام اگه قراره عمری کنم عمری مفید داشته باشم فقط همین
خودم به خودم میگم:
سلام
به آسمان بگو ببارد
شمع های خاموش را روشن کن
به پنجره بنگر
و کبوتری که زیر باران
به پنجره ات پناه آورده
به تو نگاه می کند
به اطلسی ها نگاه کن
و زیر لب نجوا کن
تولدم مبارک
آسمان را ببوس
شمع ها را فوت کن
کبوتر را امان بده
اطلسی ها را آب بده
به زندگی بگو :
تولدم مبارک
سلام دوستای خوبم
امشب تولدمه بخورید بریزید بپاشید برقصید شادی کنید
تولد خودمه فقط خودم و خودم
این کیکهای خوشمزه را از دست ندیدا
خوش گذشت؟
همیشه شاد باشید