کدومش لذت بخش تره؟

 

 

برای  کسی تا اونجا که از دستت برمیاد هر کاری میکنی اما دریغ از یه تشکر خشک و خالی.

البته هیچ منتی نیست اما خوبه برای دلخوشی تو هم که شده یک لبخند آمیخته با تشکر  که حتی بابتش هیچ مبلغی لازم نیست بپردازه دریغ نکنه.

حالا برو یکمی دورتر

وقتی به یه پیرمردیا پیرزن کمک خیلی خیلی ناچیز میکنی اینقدر این کار در نظرشون بزرگ میاد که ازت تشکر و برات آرزوی عاقبت به خیری میکنند.

بعد از روزها ، ماهها یا سالها دوباره بری پیششون اگر روزگار نامرد اونها رو از شما نگرفته باشه ، هنوز اون لطف کوچیکی که بهشون داشتی فراموش نکردند باز هم برات دعا میکنند.

اینی که گفتم شاید نه فقط حرف من بلکه حرف خیلی از شماها باشه به نظر شما کدوم یکی لذت بخشتره و حاضرید باز هم این کارو تکرار کنی .

اگه نظر خودمو بخواین  من میگم هر دوتاش، اولی به خاطر اینکه بالاخره روزی میرسه که اون شخص متوجه میشه که باید از تو تشکر میکرده شاید دیر ، خیلی هم دیر اینقدر که وقتی برای این کار نمونده باشه و اون موقع است که یادمگیره از این به بعد چطوری زندگی کنه، و اما دومی به خاطر اینه اگر من کمکی به یک پیرمرد یا پیرزن میکنم میدونم که اون روز تنها روزیست که واقعا زندگی کردم.

ولی منظورم از بیان این حرفا چی بود؟

میخوام بگم با وجود این چیزا باز هم کمک و محبت ، حتی یه لبخند کوچیک  رو از همدیگه دریغ نکنین .

و فراتر از اون یادمون باشه اگه  خدا بهمون لطفی میکنه تشکر از خدا رو فراموش نکنیم ،گرچه خدا به تشکر ما نیازی نداره اما روزی میرسه که بهش احتیاج داریم که اون موقعست که باید رومون بشه که ازش کمک بخوایم و این در صورتیست که از نعمتی که قبلا بهمون داده قدردانی کرده باشیم.

 

صدای شکستن دلم

 

 

دلم پر زد واسه پرسه زدن توی کوچه های پاییزی

زدم به یکی از همین کوچه پس کوچه ها

صدای خش خش برگهای پاییزی گوشمو نوازش میداد

باد برگها رو این ور اونور میبرد

چشمهای من هم دنبال اونها می دوید

آسمون هم دلش مثل دل من گرفته بود

یک قدم که برداشتم قدم بعدی رو روی یکی از همین برگهای زرد پاییزی گذاشتم

صدای خردشدنش رو شنیدم

قلبم تیر کشید

این صدا ، صدای خردشدن برگ پاییزی نبود ، صدای شکستن دلم بود

وداع با رمضان


 

سلام بر تو اى نزدیکى که وقتى بودى گرامى بودى و حال که در آستانه رفتن هستى، رفتنت فاجعه است و ما را غمگین مى‏کند همچون کسى که عزیزترین عضو خانواده‏اش را از دست‏بدهد.

سلام بر تو اى دوست ‏با الفت که وقتى آمدى، ما را مسرور کردى و وقتى رفتى، ما را گداختى و رفتى، داغ زدى و رفتى!


ماه پر فیض و نور و سرشار از برکت رمضان هم سپری شد.
خدارو شکر میکنم که سلامتی را برایم به ارمغان آورد تا همچون سال گذشته به مهمانیش بروم.

 
عید سعید فطر را به تمام عزیزان تبریک میگم امیدوارم طاعات و عباداتتان مقبول

 درگاه حق قرار

 بگیرد.


شاد باشید و پیروز


 

یادش بخیر

یادش بخیر اولین روزی که میخواستم برم مدرسه چه شورو حالی داشتیم.دقیقا 15 سال از اون روز میگذره، آرزو داشتم یکبار دیگه یک روز از کلاس اول رو تجربه کنم.
از اونجا که مامانم معلم کلاس اوله تصمیم گرفتم یک روز برم سر کلاسش بشینم . بالاخره تصمیمو عملی کردم با چه شورو هیجانی رفتم مدرسه،صدای بچه ها که از کلاسها میومد با هم قاطی شده بود، منو برگردوند به چند سال پیش ، تمام خاطرات دوران مدرسه از روز اولی که پامو گذاشتم داخل مدرسه تا روز آخری که کارنامه پیش دانشگاهیمو گرفتم تو ذهنم تداعی شد.
وارد کلاس که شدم یاد سلام کردن اون موقعهای خودمون افتادم "در باز شد و گل اومد خانم... خوش اومد" همونطوری بچه ها بهم سلام دادن اما بجای خانم... اسممو گفتند .
اون موقع که کلاس اول بودم چون قدم کوتاه بود همیشه میز اول میشستم  ،اما این بار نشستن ته کلاسو تجربه کردم.
رفتم تو فکر حواسم نبود به خودم که اومدم خودمو بین کلی صداقت و پاکی دیدم.
دیدم توی این 15 سال چقدر تغییر کردم. 
یه چیزی برام خیلی جالب بود اینکه دوست داشتن توی دوران بچگی بی منت بود همه رو دوست داشتیم اما بدون اینکه توقعی داشته باشیم .
وقتی دیدم بچه ها دورم حلقه زدن برام نقاشی میکشن و شعر میخونن لذت می بردم.
افسوس خوردم ، کاش اون مهربونی ، صفا ،صداقت و عشق دوران بچگی رو هنوز داشتم.
هر چه که بزرگتر میشیم فکر میکنم روحمون کدرتر میشه در صورتیکه میتونیم همون روح پاک دوران بچگی رو سفید و دست نخورده نگه داریم