خدایا شکرت

فکر کنم بیشتر از دو هفته شد
اومدم بگم اون چیزی که  میخواستم خدا بهم نداد اما عوضش فهمیدم خیلی چیزا دارم که باید قدرشونو بدونم
وجود دو تا فرشته توی زندگیم برام همه چیزه
پدرو مادرم
مادری مهربون که هر چی بگم کم گفتم
وقتی تو بغلش گریه میکردم از گریه ها و ناله هام اشک تو چشماش جمع شده بود اما فقط دل داریم میداد
پدرم که واقعا بزرگترین تکیه گاهم تو زندگیمه فقط دنبال راهی بود که آرومم کنه
از اینکه چیزی که  از خدا خواستمو بهم نداد حس بدی ندارم اما به محض اینکه مامان باهام صحبت میکنه بهم قوت قلب میده اشکم سرازیر میشه
بغض میکنه میگه بگو چرا گریه میکنی
میگم مامان من راضیم یک کم برام سخته اما اشکام بی اختیار میاد اما مامان دلم روشنه
مامان میگه منم همینطور
ولی تو دلم داد میزدم مامان من اشک شوق میریزم واسه اینکه تو و بابارو دارم
مامان گفت اگه به خدا اعتماد داری اگه ایمان داری خودتو بسپار بهش
توکل کن
فقط  تو رو به خدا گریه نکن تو گریه میکنی بابات خیلی ناراحت میشه
 خدایا شکرت واسه همه داده هات و نداده هات
میدونم بهتر از چیزی که خواستمو برام فراهم خواهی کرد

یه درد دل کوچولو با خدای خودم

خدایا تورو به اون بزرگیت تو رو به اون مهربونیت تو رو به این شبهای محرم که همه عاشقونه براش عزاداری میکنن کمکم کن
این روزا همش ورد زبونم حسین  و زینب و ابوالفضل و رقیه است
دیگه نمیدونم دست به دامن کی باید بشم که شفاعتم کنه تا به دلم نگاه کنی
به خاطرجدم  سید الشهدا هم که  شده یه نظری بهم بکن
خدایا کمکم کن
پ.ن : سلام دوستان خوبم
 چند خط بالارو بهش توجه نکنید  یه درد دل کوچیک بود که با خدای خودم کردم ولی شما هم برام دعا کنید تو این شبها همه حاجت میگیرن
پیشاپیش فرا رسیدن عاشورا و تاسوعای حسینی را تسلیت میگم
پست بعدی رو دو هفته دیگه مینویسم میخوام بعد همین پست بگم که خدا کمکم کرده
مثبت اندیشیم  خیلی بالا رفته