سلامی دوباره

سلام سلام
نمیدونم از کجا شروع کنم
حالم خوبه
ممنون از همتون که جویای حالم بودید ایمیل زدید آفلاین گذاشتید کامنت گذاشتید من شرمنده همتونم
راستش میدونم یه کمی شایدم خیلی بی معرفت شدم
آخرین باری که آپدیت کردم قول دادم زود به زود آپدیت کنم اما واقعا نشد
یه هفته بعدش رفتم مشهد جای همتون خالی  وقتی هم که برگشتم درگیر درس و دانشگاه بودم
هم از وبلاگم دور افتادم هم از اینترنت
حتی یادمم رفت جشن 2 سالگی وبلاگمو بگیرم بعد از 1 ماه تازه یادم اومد که ای بابا وبلاگم دو ساله شده
میخواستم برای دو روز مبارک و خجسته روز مادر و پدر پستهای حسابی بنویسم بازم وقت نشد 
بعد از امتحانا امروز فردا کردم که آپ کنم اما نه انگاری خیلی تنبل شدم
راستشو بخواین نشستن پای نت برام خسته کننده شده
هر روز که تصمیم بگیرم بیام وبلاگمو آپدیت کنم 10 دقیقه که کانکت میشم حوصله ام نمیگیره بشینم حقیقتش  نمیدونم از چی بنویسم همیشه دلم خواسته اگه پستی مینویسم حرفی واسه گفتن داشته باشم که اگه کسی اومدو وبلاگمو خوند وقتشو تلف نکرده باشه
خلاصه این شد که بعد از 2 ماه و خورده ای یه تکونی دادم به وبلاگم
همتونو دوست دارم به یادتون بودم
حتی همون 10 دقیقه یه ربعی که کانکت میشدم وبلاگتون سر میزدم اما چون کامنت گذاشتن برای تک تکتون سخت بود به خاطر همین ردپایی از من تو وبلاگتون نمیدید
خیلی خوشحالم باز هم مینویسم
دوست دارم دفعه بعد با یه پست حسابی آپدیت کنم
منتظرم باشید برمیگردم