نمیدونم با اتفاقایی که دورو برم می افته خدا چه چیزی رو میخواد بهم نشون بده   

فقط این چند وقته حس میکنم چقدر وابسته به مامان و بابا شدم 

وقتی ازشون حتی برای چند ساعتم  دور میشم دلم براشون تنگ  میشه 

 

پ.ن: ممنون دوستای خوبم از همدردیتون  دعا کنید فقط

نظرات 4 + ارسال نظر
آوا پنج‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:39 ق.ظ http://ava7.blogfa.com

وای آخ جووون


اوووووووووووووووووووووول

آوا پنج‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:46 ق.ظ http://ava7.blogfa.com

سلاممممم

چطوری؟
چی شد؟گوشیت پیدا کردی؟
مامانت آزمایشاشون چی شد؟

امیر جمعه 19 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:14 ب.ظ http://www.sahel2007.blogsky.com

سلام .....
خوبی دوست خوبم ؟
بابا ما چشمون در اومد تا شما آپ کنی !
پوکیدیم تا شما یه آپ شاد کنی و بنویسی مشکلت حل شد ....

هم کور شدیم هم ترکیدیمو اونچیزی که منتظرش بودیم نشد .... ;)

خاطره پنج‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 11:56 ق.ظ http://khaterehkh.blogsky.com

نمیدونم چه مشکلی برات پیش آمده
امیدوارم مشکلت حل بشه
تاریک ترین موقع زمان قبل از سپیدا هست
مواظب خودت باش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد